این زیبای بلوند توانست پدرش را متقاعد کند که او در تمرینات مضراب عالی است و حتی می تواند با پاهایش به مردی خوش بگذرد. بابا از سعادت ذوب شد، زیرا انتظار چنین سرعتی را از دخترش نداشت. او شلخته جوان را به سختی لعنت کرد تا نوازش های پدرش را برای مدت طولانی به یاد بیاورد. اما لابد خوشش میآمد، چون نالههایش چنان پرشور بود که حتی خونم بین پاهایم میجوشید.
حتی بحث دادن یا ندادن هم نبود. فقط از این واقعیت که یک معلم را اغوا می کند، خجالت می کشد. با این حال، این زیبایی ها یاد نخواهند گرفت، اما همیشه آماده مکیدن هستند. نمرات خوب فقط اتفاق نمی افتد.